همه چیز هست



 

زُل زدن مایه ی آزار است زُل نزنیم .
به زن چاق توی پراید .
به النگوهای طلایی ردیف توی دستش .
به زن و شوهری که توی خیابان بحث می کنندبه مرد دست و پا شکسته ی عصا به دست ؛ به ویلچرنشینش حتی .
با ماسک و بی ماسک .
به دختری که با علاقه به گربه های کثیف و لاغر مردنی توی خیابان غذا می دهد .
به زنی که روی نیمکت پارک تنها نشسته و آرام اشک می ریزد .
به بچه ی مریض به آدم علیل به زیپ باز پیرمرد
به دست لرزان و چروکیده ی پیرزن
به دخترک ژنده پوش فال فروش
به جوان شیک رومه فروش زل نزنیم به آدم های ِتا مغز ِ استخوان خیسِ بدون چتر
به زن و شوهر با اختلاف سنی زیاد ، که دست همدیگر را گرفته اند و راه می روند
به دوست داشتنشان زل نزنیم به درز پاره ی لباس به صورت سوخته و پوست جمع شده
به زن زیبا به مرد زشت به زنی که دوربین به دست از زمین و زمان عکس می گیرد به تنهایی زنی که برای خودش گُل می خرد به مردی که راه می رود و زیر لب با خودش حرف می زند به گدا به دیوانه به دیوانه ها هم زل نزنیم .
بگذاریم آرام برای خودشان لبخند بزنند بخندند
بگذاریم آنکه دلش گرفته و اشک می ریزد هم با خیال راحت گریه کند زل نزنیم
زل زدن مایه ی آزار است .
کاش مجلس قانونی وضع می کرد و زُل زدن را جرم اعلام می کرد .
کاش سر در هر مدرسه ایی می نوشتند وای بر زُل زنندگان .

#مریم_سمیع_زادگان


 

دلم از تمامِ دنیا یک کلبه ی چوبی می خواهد ، میانِ جنگلی دور افتاده و سر سبز .
کلبه ای قدیمی و دِنج ، که درهایِ ایوانش به سمتِ رودخانه ای خروشان باز شود .
کنارِ پنجره اش که نشستم ، یک کوهستانِ مه گرفته و با شکوه را ببینم و روح و جانم تازه شود .
شب هایِ تابستان ، رویِ پشتِ بامش دراز بکشم ، از زیباییِ بکرِ آسمانِ پر ستاره اش ، جان بگیرم و به رویایِ شبانه ای شیرین و لذت بخش، سفر کنم .
و شب هایِ زمستان هم ، با نورِ چراغ هایِ بادی و گرد سوز ، کنارِ آتشِ شومینه ، روی یک صندلیِ چوبیِ دست ساز بنشینم ، کتاب بخوانم و چای بنوشم .
هر سپیده دم با صدایِ چهچهِ پرندگانِ سر خوش و بی غم ، چشم باز کنم .
نفسی آسوده و عمیق بکشم و از هوایِ تازه و جانانه ی طبیعتِ جنگل ، لذت ببرم .
من برایِ دلخوشی ام ، یک کلبه ی دنج و آرام می خواهم .
جایی که هیچ کس مسیرش را بلد نباشد .
جایی که بشود به دور از نگاهِ آدم ها ، از زیباییِ بکر و دست نخورده ی طبیعتش ، لذت برد .
جایی که بتوان ، بدونِ هیچ دلهره و تشویشی ، برایِ مدتی هم که شده به معنایِ واقعی زندگی کرد .

#نرگس_صرافیان_طوفان‌


 

اگر هر شب به جای تماشای تلویزیون
پانزده دقیقه مطالعه کنید ؛ سالی حدود پانزده کتاب را می‌خوانید .
اگر روزی پانزده دقیقه  ادبیات کلاسیک بخوانید ، در مدت هفت سال ، صد کتاب بزرگ ادبیات کلاسیک را خوانده‌اید .
این‌گونه تبدیل به یکی از باسوادترین افراد در نسل خود می‌شوید .

همه این ‌ها با پانزده دقیقه مطالعه قبل از خواب حاصل می‌شود .

#برایان_تریسی


 

آبی .یعنی رنگِ تنهاییِ من .

شاید بپرسین چرا آبی خب .؟

وقتی بچه بودم ، توی سرویس مدرسه م صندلی های کنار پنجره رو همیشه انتخاب می کردم ،
می نشستم و سرمو می چسبوندم به شیشه و کل مسیر خیال پردازی می کردم و با ابرا شکلای عجیب غریب می ساختم و وقتی که راننده مون بلند می گفت رسیدیم می فهمیدم که تمام مدتی که بچه ها باهم سرو کله می زدن ، من چشم دوخته بودم به آسمون و جالب اینجاست که هیچوقت خسته نمی شدم از تکرار این کار .
این برای من یه عادتِ شیرین شده بود . انگار که دنیای توی آسمون برای من جالب تر از زمینِ خودمون بود و همش سعی می کردم چیزای جدید توی اون آبیِ بی نهایت پیدا کنم ((;
آبی یعنی آسمون
آبی یعنی آرامش
آبی . رنگِ تنهاییِ منِ .
و من هر موقع از اینجا خسته می شم به آرامشِ آبیِ آسمون پناه می برم .

#دل_نوشته 

نویسنده : ناشناس


 

همین که دیدم بارون شد ؛ قلبم شروع کرد خودشو به در و دیوار زدن .

خوشبختانه پدر و مادر قرار بود بیرون برن و منم تا رادارام فعال شد که اوضاع از این قرارِ زود حاضر شدم فلاسک کوچیکمو پرِ چای کردمو دوتا بیسکویت کوکی ( که عاشقشم رو پیچیدم ) لایِ دستمال و چپوندم توی کیفم و زودتر ازشون زدم بیرونو نشستم توی ماشین . میدونستم که قرارِ فقط توی ماشین بشینم و منتظرشون بمونم تا کارشون تموم شه و برگردن اما همینم خودش عالی بود .
حالا هم توی ماشین نشسته بودم و رهگذرا رو با احوالاتشون تماشا می کردم . بعضی از رهگذرا چتر بدست اومده بودن زیر بارون قدم بزنن و بعضیا که اجباری بیرون بودن تند تند میدویدن که خیس نشن .

جالب اینجا بود که اکثر اونایی که اومده بودن و با لذت قدم میزدن یکی یدونه عصا دستشون بود و من به این نتیجه رسیدم که اونا هستن که واقعا قدر زندگی رو می دونن و عمقِ ارزشِ لحظه های هرچند کوچیک و کوتاه رو درک میکنن .
بعضیاشون تنها و بعضیاشون با دوستاشون اومده بودن و من کِیف میکردم از خلوت دوستانه شون و ذوقِ قشنگی که داشتن .
نشسته بودم و لیوان چایی مو توی دستم گرفته بودم و بیسکویتمو گاز میزدم و از بین بخارِ شیشه و قطره های بارونی که سر میخوردنن نظاره گرِ حالِ ناب و وصف نشدنیشون بودم و هر از گاهی با گوشیِ درحالِ جون دادنم که نیاز مبرم به سُرُم(شارژر)داشت چیلیک چیلیک عکس میگرفتم و حتی صدای بارون ضبط کردم :))☔️
اصلا بارون که میاد می شوره و می بره همه گرد و خاکی که دلتو گرفته .

یکم تازه می شیم . آروم می شیم . قلبمون از زیر اون همه چیزای سیاه که دورشو گرفتن دوباره خودشو نشون میده و شروع میکنه به تالاپ تولوپ کردن و حسِ زنده بودن و زندگی بهت دست میده☔️
اصلا شاید خدا تا میبینه حالِ بنده هاش وخیمه بارونو میفرسته :)
بله . خدا حواسش به همه چی هست : )
الهی که حال همهههه همیشه خوووب باشه .
بارون که اومد و بَدیا رو شست و برد ، دور خودتون یه حصارِ بزرگ بکشین که دستِ کسی نرسه به اینورش و دوباره اوضاعِ حالِتونو قاراش میش کنه و تا بارونِ بعد حالِ خوبتون خوب و دست نخورده بمونه : )

#دل_نوشته 

نویسنده : ناشناس
1397/2/16


 

اغلبِ مردم تعریف و تمجیدها را ظرف چند دقیقه فراموش می کنند .

اما یک اهانت را سالها به خاطر می سپارند .
آنان مانند آشغال جمع کن هایی هستند که هنوز توهینی را که مثلا بیست سال پیش به آنها شده با خود حمل می کنند .
و بویِ ناخوشایندِ این زباله ها همواره آنان را می آزارد .
برای شاد بودن باید بر افکار شاد تمرکز کنید .
باید ذهن خود را از زباله های تنفر ، خشم ، نگرانی و ترس رها کنید .

از کتابِ رازِ شاد زیستن
نویسنده; آندرو متیوس

#چند_خط_کتاب


 

می دونی چی شد که تصمیم گرفتم برای رسیدن به رویاهام هرکاری بکنم؟
زمانی که فهمیدم فراموش کردن رویاها سخت تر از رسیدن بهشونه و برای من یکی غیر ممکنه .

 دیدم من هرجا برم هرکار کنم باز دنبال بهانه‌م یاد رویاهام بیفتم و دلم کشیده شه سمتشون .
دیدم من آدمِ فراموش کردنِ هیچ رویایی نیستم .

تصمیم گرفتم آدمِ رسیدن به همه رویاهام باشم .

#مانگ_میرزایی 


 

شما ساعت چند هستید ؟

من به وقت شیطنت هام ده صبحم !
سر حال و آفتابی .
حال خوب بعد از کره و مربای آلبالوی خانگی با نان بربری ترد محله مانکه ختم می شود به یک استکان چای با عطر گل محمدی .

به وقت جدید اما دوازده ظهرم !
به سختی و تیزی آفتابش .
با یک جفت چشم تخس و نگاهی نفوذپذیر .
با شدت هرچه تمام تر می تابم به آن چه که می خواهمش

کسل که باشم سه عصرم !
اصلن بلاتکلیف
بی حوصله مثل دوچرخه ی سالم خاک خورده ی گوشه انبار که بلااستفاده مانده و ساکن و ساکت
سکوت مشغله ی من است .

وقتی به وقت سه عصر باشم ، به وقت بغض و دلخوری اما تنظیمم روی ساعت غروب !
حال و هوایی نه چندان روشن و رو به تاریکی
با چشم هایی گرفته و تیره تر از همیشه هام
در این وقت می توانم تنهاترین دختر قرن اخیر باشم شاید
شکننده ترین هم .

و ترس . ترس من خود دوازده شب است !
انگار وحشت جیغ تنهایی دختری در خیابان که سایه ای پشت سرش حس کرده باشد
ترس من تاریک ترین ساعت من است
تپش بی امان قلبی ست پس از بیدار شدن با صدای ناگهانی زنگ تلفن خانه وسط خواب و در نهایت لرزش صدای آن طرف خط .

آرامش و مهربانی هام اما چهار صبح است !
آرام به همراه خنکای نسیمی که می پیچد توی دلم .
با چشم هایی روشن تر از همیشه که حتا می توان در آن ستاره رصد کرد و قرن ها درش خیره ماند .
می توانم به بخشندگی مهتاب باشم که عاشقی بنشیند زیر نورم و کوچه ی مشیری را زمزمه کند

اما تمام این ساعاتی که گفتم برای بهار و تابستان و زمستانند !
پاییز فرق دارد .

حالا تو بگو
تو چه ساعتی هستی ؟

#فاطمه_بخشی


 

ما با ترس هامون رو به رو نمی شیم .
عوضش دست ترس هامون رو گرفتیم و همه جا باهاشون راه می ریم .
ترس های ما توی خصوصی ترین لحظه های زندگی مون حضور دارن ، حتی توی عکسای دسته جمعی مون شونه به شونمون ایستادن و لبخند می زنن به دوربین .
ما به ترس هامون توجه می کنیم ، بهشون غذا می دیم ، می بریمشون خرید ، مسافرت ،
بغل شون می کنیم ، بزرگ شون می کنیم و در نهایت میشن پایِ ثابت زندگی مون .
ترس از دست دادن .
ترس از تنها شدن .
ترس از قضاوت شدن .
ترس از ارتفاع .
ترس از حیوونا .
ترس از توی جمع بودن 
و خیلی چیزای دیگه ، 
فقط کافیه یه بار که لباس تن ترس هامون کردیم و باهاشون رفتیم پیاده روی 
بریم تو دل جمعیت و دست شون رو ول کنیم تا گم شن .
رها بشیم با جای خالی ترس های از دست رفته و از اون به بعد بیشتر و بهتر زندگی کنیم .

#پریسا_سلطانی


 

آنقدر سرگرم دوست داشتن 
زندگی باش که هیچ فرصتی برای نفرت نداشته باشی .

هر روز فرصتی تازه است تا بهتر از دیروز باشی .
 پس .
شاد باش وشادیت را به اطرافت منتشر کن .
" من می تونم " فقط دو کلمه است .
 اما اگه همین یه جمله رو باور کنی
دنیارو می تونی زیر و رو کنی .
 باور کن دوست قدرتمندم .
فقط اراده کن .


 

جهان سوم کجاست .؟ 

وقتی دنیا به فکر تسخیر فضــــــا بود ، ما به این می اندیشیدیم که انگشتر عقیق در کدام انگشت ، ثوابِ بیشتری دارد !

 این جغرافیا نیست که جهان سومی بودن را تعیین می کند ، آدم ها هستند که آن را می سازند !
جهان سوم جا نیست ، شخص است .
جهان سوم منم .
جهان سوم تویی .
جهان سوم طرز تفکر ماست ، نه آن مرزهایی که داخلش زندگی می کنیم .

جهان سوم جاییست که مردمش جهان سومی فکر میکنند .
جایی که میزان خرید یکسال کتاب برابر با یک روز لوازم آرایش است .

جهان سوم جاییست که در آن مردم به ظاهر خود بیشتر از شعور اهمیت می دهند .

جهان سوم جایی است که بسیاری از مردمانش با یک " استخاره " هدف تعیین می کنند و با یک " عطسه " از هدف خود دست می کشند .
مغز های بر باد رفته ، که تا کربلا پایِ پیاده راه می روند اما از روی پل عابر پیاده رد نمی شوند .

#حرف_حساب
#شما_فرستادین 


 

اول باید یه دفتر بسازید میتونید یه دسته کاغذ رو با روبان با کنف به هم وصل کنید یا یکی از دفترهای بی استفاده تون رو بردارید و توش عکسِ تمام جاهایی که رفتید رو بچسبونید در موردش توضیح بدید ،، از هرچی نخ و روبان و برچسب و تکه های کاغذ و چسبای رنگی هم دارید میتونید استفاده کنید از آرزوهاتون بنویسید لیستِ فیلما و کتابایی که میخواید بخونید
میتونید هر صفحه ش رو به موضوعِ خاصی اختصاص بدید
تقویم بکشید توش
برنامه ریزی کنید نقاشی کنید
شعر یا متنایی که دوست دارید رو بچسبونید
یا تکه هایی از گلهایی که دفعه ی قبل که بیرون رفتید چیده بودید ، خوبیش اینِ که با دستای خودتون میسازیدش و برای خودِ خودِ شماست
بهش هم میگن #بولت_جورنال
در ادامه چندتا ایده برای
ساختِ بولت جورنال میذارم براتون

 

 

 

 


 

اول باید یه دفتر بسازید میتونید یه دسته کاغذ رو با روبان با کنف به هم وصل کنید یا یکی از دفترهای بی استفاده تون رو بردارید و توش عکسِ تمام جاهایی که رفتید رو بچسبونید در موردش توضیح بدید ،، از هرچی نخ و روبان و برچسب و تکه های کاغذ و چسبای رنگی هم دارید میتونید استفاده کنید از آرزوهاتون بنویسید لیستِ فیلما و کتابایی که میخواید بخونید
میتونید هر صفحه ش رو به موضوعِ خاصی اختصاص بدید
تقویم بکشید توش
برنامه ریزی کنید نقاشی کنید
شعر یا متنایی که دوست دارید رو بچسبونید
یا تکه هایی از گلهایی که دفعه ی قبل که بیرون رفتید چیده بودید ، خوبیش اینِ که با دستای خودتون میسازیدش و برای خودِ خودِ شماست
بهش هم میگن #بولت_جورنال
در ادامه چندتا ایده برای
ساختِ بولت جورنال میذارم براتون

 

 


 

دلم برای دخترانه های وجودم تنگ شده .
برای شیطنت های بی وقفه .
بیخیالی های هر روزه .
ناز و کِرِشمه های من و آینه .
خنده های بلند و بی دلیل .
برای آن احساساتِ مهار نشدنی .
حالا اما .
دخترکِ حساس و نازک نارنجیِ درونَم چه بی هَوا این همه بزرگ شده !!
چه قدی کشیده طاقتم .
ضرباهنگِ قلبم چه آرام و منطقی میزند .
چه شیشه ای بودم روزی .
حالا اما به سخت شدن هم رضا نمی دهم !
به سنگ شدن می اندیشم .
اینگونه اطمینانش بیشتر است !
جای بستنی یخی های دوران کودکی ام را قهوه های تلخ و پر سکوت امروز گرفته است !
این روزها لحنِ حرف هایم اینقدر جدی است که خودم هم از خودم حساب می برم .
در اوجِ شادی هم قهقهه سر نمی دهم و تنها به لبخندی اکتفا می کنم !
چه پیشوند عجیبی است کلمه خانم !!!
همین که پیشِ اسمت می نشیند ، تمامی سر خوشی و بیخیالیت را از تو می گیرد و به جایش وزنه ی وَقار و مِتانت را روی شانه ات می گذارد .
نه این که تمامی اینها بد باشد ، نه !
فقط خدا کند وزن شان آنقدر سنگین نشود که دخترکِ حساس و شیرینِ درونم زیر سنگینی آن بمیرد

#تهمینه_میلانی 


 

توی دنیا کسی هست که تا به حال به او اهانتی 
نشده باشه ؟
به خودِ من آنقدر تا به حال اهانت شده که دیگه از توهین کسی نمی‌رنجم .
وقتی نمی‌توانم عکس العملی نشون بدم چه کار باید بکنم ؟
رنجیدن مانع از این میشه که آدم کارش رو انجام بده و اگه آدم بخواد دنبال قضیه رو بگیره وقتش تلف میشه 
زندگی همینه دیگه .

من اول ها از توهین مردم خیلی اوقاتم تلخ می‌شد ولی بعداً که خوب فکرش رو کردم دیدم که همه ی اونها دل شکسته اند .
 هرکس می‌ترسه که از همسایه اش تو سری بخوره به همین جهت سعی داره که دست پیش بگیره تا پس نیفته .

#مادر
#ماکسیم_گورکی


 

وقتی که راه نمی روی ، زمین هم نمی خوری .
این " زمین نخوردن " محصول س است نه مهارت .

وقتی تصمیم نمی گیری وکاری نمی کنی ، مسلما اشتباه هم نمی کنی ؛ این "اشتباه نکردن" محصول انفعال است نه انتخاب .

خوب بودن به این معنی نیست که درهای تجربه را برخود ببندی و فقط پرهیز کنی ، خوب بودن در انتخاب های صحیح ماست که معنا پیدا کرده و شکل می گیرد .

اشتباه کنید اما آن را مجددا تکرار نکنید !!

املای ننوشته غلط هم ندارد .


 

شاد زندگی کن .
لباسای رنگی رنگی و شاد بپوش .
بهترین صبحانه یه لیوان آب و بعد از نیم ساعت خوردن مقداری میوه ست .
بهترین ساعت خواب 10 شب تا 4 صبحه ، اما حتی اگه شب و دیر خوابیدی ، صبح زود بیدار شو .
زیر بارون راه برو ! نترس از خیس شدن ((:

فقط و فقط آهنگ هایی گوش کن که ملودی شاد و متن مثبت دارن .
روزی چند دقیقه با یه آهنگ شاد و دلچسب برقص .

توی حموم آواز بخون .
بی مناسبت برای خودت و دیگران کادو بخر .

تلفن رو بردار به دوست قدیمیت زنگ بزن .
مطالعه رو تو برنامه همیشگیت داشته باش .

برو استخرو ماساژ و لذت ببر .
قاصدک بگیرو آرزو کن ، آرووووم فوتشون کن .

قبل خواب کارهای روزت رو مرور کن .
هیچ وقت خودت رو به مُردن نزن
اخم نکن !

همه ی اینا رو گفتم و تو خوندی
فقط خواستم یه چیزی بهت بگم :
هر جا وایسی و دچار روزمرگی بشی ، مُردی .
بذار زندگی از اینکه تو زنده ای به خودش بباله .
برای خسته شدن خییییییییلی زوده .
بذار هرکی هرچی دوس داره فکر کنه تو برای مردم زندگی نکن تو شاد باش
لبخند روی صورتت هرگز فراموش نشه .
#ناشناس
#خوندنی 


 

زندگی ، بدون روزهای سخت نمی شود .
روزهای سخت ، همچون برگهای پاییزی شتابان فرو می ریزند ، در زیر پاهای تو ، اگر بخواهی .
فراموش نکن !
برگهای پاییزی بی شک در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت 
و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت ، سهمی از یاد نرفتنی دارند .

 #نادر_ابراهیمی


 

به تو دست می‌سایم و 
جهان را درمی‌یابم .
به تو می‌اندیشم و زمان را لمس می‌کنم .
معلق و بی‌انتها .
عُریان .
می‌وزم ، می‌بارم ، می‌تابم
آسمانم ، ستارگان و زمین

و گندم عطرآگینی که دانه می‌بندد .
رقصان
در جان سبز خویش
از تو عبور می‌کنم
چنان که تُندری از شب
می‌درخشم
و فرومی‌ریزم .

#احمد_شاملو


 

یاد بگیر جانم !
دوست داشتن
برای خاطر چشم و ابرو نمی ماند
عشق ؛ به احترام اندام تراشیده ی هیچکس روی پاهایش نمی ایستد .
فراموش نکن ؛ برجسته ترین لباس ها آخر سر جایش گوشه ی کمد ، لا به لای یک دنیا لباس های خانگی گشاد که تو را هم بستر رویاهای شیرین شبانه می کنند ، جا خوش می کند .
یادت نرود ؛ دنیا دنیا لوازم آرایش هم که داشته باشی ؛ با یک آب تمامش پاک می شود و تو می مانی !
خود تو که به گمانم یادت رفته وقتی لبخند می زنی ، زیباترین مخلوق خدا را نشان دنیا می دهی .
به دلت بسپار ؛ اگر کسی آمد که خود تو را که روزهایی می رسد که هیچ حوصله ی آراسته بودن را هم نداری ؛ نگاه خواهانش را به تو بدوزد
و بگوید :
امروز کدام یک از لبخند هایت را پوشیده ای که اینقدر دلنشین تر شده ای ؟
خودش را بسپارد به روزگارش تا تو بشوی
بانویِ لحظه هایش !

#عادل_دانتیسم


 

کسی نمی‌تواند به طبیعت بگوید چرا زمستان شدی ؟ چرا پاییز نماندی ؟ کسی نمی‌تواند به برف بگوید که چرا آب شدی ؟
یا اصلاً چرا آمدی که آب بشوی ؟
کسی نمی‌تواند به زمین اعتراض کند که چرا انقدر سرد می‌شوی .
کسی نمی‌تواند به پاییز بگوید که چرا دلگیری ؟ چرا برگ‌ها را حرام می‌کنی ؟ چرا زرد می‌شوی ؟ چرا اخم می‌کنی ؟ چرا اشک می‌ریزی ؟
کسی به تابستان نمی‌گوید که چرا انقدر گرمی ؟ کسی نمی‌پرسد که بارانت کو ؟ 
از همه مهم‌تر بهار که همه‌چیز تمام است و هیچ‌کس به بهار نمی‌گوید که تا الان کجا بودی ؟ و کسی نمی‌گوید چرا همیشه نمی‌مانی ؟
هیچ‌کس از تابستان توقع برف ندارد و هیچ‌کس از زمسنان توقعِ گرمای تابستان و کولر آبی ندارد
همان‌قدر که طبیعت حق دارد همیشه بهار نباشد آدم هم حق دارد آدم حق دارد یک‌وقت‌هایی زمستان باشد حق دارد یک‌وقت‌هایی سرد باشد یک‌وقت‌هایی دل‌گیر و گریان باشد یک‌وقت‌هایی به طرزِ خفه کننده‌ای گرم باشد
گذرِ فصل‌ها طبیعت آدم است آدم همیشه بهار نیست
#کیومرث_مرزبان


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها